- جان نثار
- کسی که جان را فدای دیگری کند
معنی جان نثار - جستجوی لغت در جدول جو
- جان نثار
- کسی که جان را فدای دیگری کند، آنکه در راه کسی جانبازی و فداکاری کند، من، بنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روشن، تابناک
جان دهنده فدائی
آزاردهنده جان جفا پیشه ظالم
آنچه روح و روان را نشاط و آرامش بدهد
شکارکنندۀ جان، گیرندۀ جان، جان ستان، برای مثال نبود شگفت اگر ملک الموت خوانمش / ازبس که هست چون ملک الموت جان شکار (قاآنی - ۳۷۹) ، عزرائیل. جان شکر
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جایر، جفاجو، جفاگر، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
کسی که در راه کس دیگر از جان خود بگذرد، جان سپارنده، جانباز، فدایی
زنده، موجود زنده، قادر، توانا